[توضیح: جستار «ماشین متفکّر رامون یوی»1 اوّلین بار در مجله‌ی آرژانتینیِ خانه (El Hogar) در سال ۱۹۳۷ انتشار یافت. برگردانِ پیش رو بر اساس ترجمه‌ی انگلیسی الیوت واینبرگر2 صورت گرفته است و عباراتی که در متن اصلی (اسپانیایی) از لاتین، آلمانی و فرانسه به کار رفته‌اند، عیناً در اینجا منتقل شده‌اند.]


قریب به اواخر قرن سیزدهم، رامون یوی (ریموندو یوییو یا ریموند یویی)3 ماشین متفکّر را اختراع کرد. چهارصد سال بعد، خواننده و مفسّر او آتاناسیوس کیرشر4، فانوس جادو را اختراع کرد. اختراع اول در اثری با عنوان Ars magna generalis [هنر عالی عمومی] و دومی در اثری به همان اندازه غیرقابل دسترس به نام Ars magna lucis et umbrae [هنر عالی نور و سایه] ثبت شده‌اند. نام‌های هر دو اختراع سخاوتمندانه هستند. در واقعیت، در واقعیتِ شفافِ محض، نه فانوسِ جادو جادویی است، و نه مکانیزم ابداع شده توسط رامون یوی توانایی فکر کردن به حتی یک فکر ناقص و غلط را دارد. به عبارت دیگر: اگر ماشین متفکّر را براساسِ مقصودش یا هدفِ درخشانِ مخترع‌اش بسنجیم و قضاوت کنیم، کار نمی‌کند. برای ما، این امرِ مسلّم در درجه دوم اهمیت قرار دارد. ماشین‌های دائم‌الحرکتِ به تصویر درآمده در طرح‌هایی که رمز و راز خود را بر صفحاتِ دائرةالمعارف‌های بی‌پایان ریخته‌اند نیز کار نمی‌کنند، همان‌طور که نظریه‌های متافیزیکی و الهیاتی که طبق عادت اعلام می‌کنند ما که هستیم و جهان چگونه است، کار نمی‌کنند. بیهودگی شناخته‌شده و علنی آن‌ها چیزی از ارزش‌‌شان نمی‌کاهد. این ممکن است (به اعتقاد من) در مورد ماشین متفکّرِ بی‌فایده نیز صادق باشد.

اختراع ماشین

ما نمی‌دانیم و هرگز نخواهیم دانست (انتظار یک مکاشفه از سوی ماشین دانای کل مخاطره‌آمیز خواهد بود) [که ماشینِ متفکّر] چگونه برای اولین بار به وجود آمد. خوشبختانه یکی از حکاکی‌های نسخه‌ی معروف ماینز (۱۷۲۱-۱۷۴۲)5 جای حدس و گمان در اختیار ما می‌گذارد. درحالی‌که سالزینگر6، ویراستار نسخه، به درستی این مدل را ساده‌سازیِ یک مدل پیچیده‌ی دیگر در نظر می‌گیرد، من ترجیح می‌دهم آن را پیش‌گامی متواضع نسبت به بقیه بدانم. بیایید این مدلِ اجدادی را بررسی کنیم (تصویر ۱). این طرح یا نموداری از صفات خداوند است. حرف A در مرکز، بر پرودگار دلالت دارد. در امتداد محیط، حرف B برای نیکی، حرف C برای عظمت، حرف D برای ابدیت، حرف E برای قدرت، حرف F برای حکمت، حرف G برای اراده، حرف H برای فضیلت، حرف I برای حقیقت و حرف K برای شکوه قرار گرفته‌اند. این نُه حرف از مرکز به یک اندازه فاصله دارند، و هر کدام با وَترها یا خطوط مورّب به بقیه متّصل شده‌اند. نخستین ویژگی [فاصله یکسان از مرکز] به اين معناست كه همه‌ی اين صفات ذاتي هستند؛ ویژگی دوم [خطوط موّرب] یعنی این صفات به طور سیستماتیک به هم مرتبط‌اند، به گونه‌ای که با ارتدوکسیِ بی‌عیب و نقصی تایید می‌کنند که شکوه ابدی است یا ابدیت شکوهمند است. که قدرتْ حقیقی، باشکوه، نیک، عظیم، ابدی، قدرتمند، حکیم، آزاد، و بافضیلت است، یا نیک‌خواه عظیم، بسیار جاودانه، تا ابد قدرتمند، قدرتمندانه خردمند، خردمندانه آزاد، آزادانه با فضیلت، به طرز فضیلت‌مندی راستگو است و غیره و غیره.

دیاگرام صفات الهی

تصویر ۱- دیاگرام صفات الهی

من از خوانندگانم می‌خواهم که عظمت کامل این موارد غیره را درک کنند. کافی‌ست بگوییم این موارد شامل تعداد ترکیب‌هایی هستند بسیار بیشتر از آنچه این صفحه می‌تواند ثبت کند. این امرِ مسلّم که همه آن‌ها تماماً بیهوده هستند و این واقعیت که برای ما گفتنِ شُکوه ابدی است به همان اندازه که بگوییم ابدیت شکوهمند است به شدت پوچ و باطل است، تنها در درجه دوم اهمیت قرار دارد. این نمودارِ بی‌تحرّک، با نُه حرف‌بزرگ‌اش که بین نُه محفظه توزیع شده‌‌اند و توسط یک ستاره و تعدادی چندضلعی به هم مرتبط شده‌اند، [به خودی خود] یک ماشین متفکّر است. برای مخترع آن (فراموش نکنیم مردی از قرن سیزدهم) طبیعی بود آن را با موضوعی پُر کند که اکنون به نظر ما بی‌ارزش است. اکنون می‌دانیم که مفاهیم نیکی، عظمت، حکمت، قدرت و شُکوه قادر به ایجاد مکاشفه‌ای قابل ستایش نیستند. ما (که اساساً کمتر از رامون یوی ساده لوح نیستیم) ماشین را به گونه‌ای متفاوت بارگذاری می‌کنیم، بدون شک با کلمات آنتروپی، زمان، الکترون‌ها، انرژی بالقوه، بعد چهارم، نسبیت، پروتون‌ها، انیشتین. یا با ارزش اضافی، پرولتاریا، سرمایه‌داری، مبارزه طبقاتی، ماتریالیسم دیالکتیک، انگلس.

سه دیسک

اگر صِرفِ یک دایره که به نُه قسمت تقسیم شده باشد بتواند ترکیبات پُرشماری را ایجاد کند، از سه دیسک متّحدالمرکز و گَردان ساخته شده از چوب یا فلز که هر کدام پانزده یا بیست محفظه دارند، چه شگفتی‌هایی را می‌توان انتظار داشت؟ این فکر به ذهن رامون یوی از راه دور در جزیره‌ی سرخ و بلندبالای مایورکا خطور کرد و او ماشین بی‌ادعایش را طراحی نمود. شرایط و اهداف این ماشین (تصویر ۲) دیگر برای ما جالب نیست، اما اصل راهنمای آن -کاربردِ روشمندِ شانس- برای حل یک مسأله هنوز هم جالب است.

ماشین متفکر رامون یوی

تصویر ۲- ماشین متفکر رامون یوی

در ابتدای این مقاله گفتم که ماشین متفکّر کار نمی‌کند. من به آن تهمت زده‌ام: elle ne fonctionne que trop خیلی هم خوب کار می‌کند. بیایید یک مسأله را تصادفاً انتخاب کنیم: بازنمودنِ رنگِ «حقیقی» یک ببر. من به هر یک از حروفِ یوی ارزش یک رنگ را می‌دهم، دیسک‌ها را می‌چرخانم، و رمزگشایی می‌کنم که ببرِ مُتلوّنْ آبی، زرد، سیاه، سفید، سبز، بنفش، نارنجی و خاکستری، یا آبی مایل به زرد، آبی سیاه، آبی سفید، آبی سبز، آبی مایل به ارغوانی، آبی آبی و غیره است. پیروان هنر عالی Ars magna در مواجهه با این ابهام سیل‌آسا واهمه نداشتند. آن‌ها استقرارِ همزمانِ ماشین‌های ترکیبی بیشتری را توصیه کردند که (طبق گفته آنها) به تدریج خود را از طریق «ضربی‌ها» و «حذفی‌ها» جهت‌گیری و اصلاح می‌کنند. تا مدت‌ها، بسیاری از مردم بر این باور بودند که آشکار شدن قطعیِ همه‌ی معماهای جهان در دستکاری صبورانه‌ی این دیسک‌ها نهفته است.

گالیور و ماشین‌اش

شاید خوانندگان من به خاطر بیاورند در بخش سوم سفرهای گالیور، سوئیفت7 ماشین متفکّر را به سخره می‌گیرد. او ماشین پیچیده‌تر دیگری را پیشنهاد یا توصیف می‌کند که دخالت انسان در آن نقش بسیار کمتری دارد.

کاپیتان گالیور می‌گوید این ماشین یک قاب چوبی است، پرشده با مکعب‌هایی به اندازه‌ی تاس که با سیم‌هایی باریک به هم وصل شده‌اند. کلمات در شش طرف مکعب‌ها نوشته شده‌اند. دستگیره‌های آهنی در اطراف لبه‌های قاب وصل شده‌اند. وقتی دسته‌ها جابه‌جا شوند، مکعب‌ها برمی‌گردند؛ در هر چرخش دسته، کلمات و ترتیب آن‌ها تغییر می‌کنند. سپس مکعب‌ها به دقت مورد مطالعه قرار می‌گیرند، و اگر دو یا سه تا از آن‌ها یک جمله یا بخشی از یک جمله را تشکیل دهند، دانش‌آموزان آن را در یک دفترچه کپی می‌کنند. «پروفسور،» گالیور با بی‌حوصلگی می‌افزاید: «چندین جلد را از جملات شکسته که قبلاً در برگه‌های بزرگ جمع‌آوری شده بودند به من نشان داد که قصد داشت با هم ترکیب کند، و از آن موادِ غنی مجموعه‌ای کامل از همه هنرها و علوم را به جهان ارائه دهد…»

یک دفاع نهایی

به عنوان ابزاری برای بررسی فلسفی، ماشین متفکّر پوچ است. امّا به عنوان یک ابزار ادبی و شاعرانه پوچ نخواهد بود. فریتز موتنر8 با دقت نظر اشاره می‌کند [Wörterbuch der Philosophie l 284 فرهنگ لغت فلسفه یک، ۲۸۴] که یک واژه‌نامه‌ی مقفّا نوعی ماشین متفّکر است. شاعری که برای توصیفِ «ببر» به صفت نیاز دارد، به شیوه‌ای مشابه ماشین عمل می‌کند. او صفت‌‌ها را امتحان می‌کند تا یکی را پیدا کند که به اندازه کافی تکان‌دهنده باشد. «ببر سیاه» می‌تواند یک ببر در شب باشد؛ «ببر قرمز»، با دلالت ضمنی آن بر خون، می‌تواند همه‌ی ببرها باشد.



  1. (La máquina de pensar de Raimundo Lulio) ↩︎

  2. Eliot Weinberger ↩︎

  3. به کاتالان Ramón Llull و در اسپانیانی Raimundo Lulio ↩︎

  4. Athanasius Kircher ↩︎

  5. Mainz edition ↩︎

  6. Ivo Salzinger ↩︎

  7. Jonathan Swift ↩︎

  8. Fritz Mauthner ↩︎